زمان جاري : دوشنبه 11 تیر 1403 - 12:02 بعد از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
...در حال بارگيري لطفا صبر کنيد
صفحه اصلي / داستان / داستان آمادگی برای رفتن
ارسال پاسخ جديد
داستان آمادگی برای رفتن
تعداد بازدید: 18
soofiya آفلاين

ارسال‌ها : 5

عضويت:11 /4 /1396

داستان آمادگی برای رفتن






صاحب دلی برای اقامۀ نماز
به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس
از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.




نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب
دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.




بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد
زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”




کسی برنخاست.




گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است،
برخیزد.”




باز کسی برنخاست!




سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!”


دوشنبه 12 تیر 1396 - 00:15
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش






برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ

: